یار شیرین لب ما آمده، شور انگیزید
دست بر سینه گذارید و به پا برخیزید
جای اسپند به مجمر، دل دشمن بیزید
بر سر راه گل باغ حسن(ع)، گل ریزید
گل نرجس شده امروز شکوفا، به به
آفتابی شده ماه شب زهرا(س)، به به
ظلم بیداد کند، دادگری میخواهد
عدل فریاد زند، راهبری میخواهد
شجر عترت و قرآن، ثمری میخواهد
پدر عشق و فضیلت پسری میخواهد
گو به فرعون زمان موسی و نیلش آمد
بتتراش و بت و بتخانه، خلیلش آمد
هیچ خسرو به سخن چون تو به شیرینی نیست
هیچ باری چو غم هجر به سنگینی، نیست
تا تویی آینه، کس را سر خودبینی نیست
تا بهاری تو؛ به کس جرأت گلچینی نیست
ای لبان تو چنان غنچهی تصویر بیا
گرچه شد آمدنت دیر ولی شیر بیا
بنده، گر خواست ببیند رخ مولایش را
باید از اشک بشوید همه سیمایش را
گر میسر نشود بوسه زند پایش را
هر کجا پای نهد، بوسه دهد جایش را
مصرعی گفته خداوند غزل در شیراز:
«پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز»
منجی خلق و امید همه، کی میآیی؟
گرگ باشد به کمین رمه، کی میآیی؟
حاکم مطلق هر محکمه، کی میآیی؟
ای امید علی(ع) و فاطمه(س)، کی میآیی؟
که در این معرکه غیر از تو کسی فاتح نیست
مصلح کل تویی و جز تو اباصالح(عج) نیست
ای طبیب تن بیمار و دل زار بیا
گرچه ما را نبود دیدهی دیدار، بیا
یوسف فاطمه(س) یک دم سر بازار بیا
بی دلانند تو را جمله خریدار، بیا
اوستادان جهان، جمله مدرس خواهند
نرگس چشم تو را، ای گل نرگس خواهند
علی انسانی
تصویر از حامد عبدلی
تدوین سید ضیاء موسوی
انتهای پیام